loading...

شركت بازاريابي شبكه اي عطاكو

برعكس خيليها كه تو آمريكا وارد نتورك ماركتينگ شدن و تو همون 6 ماه اول خيلي موفق شدن ، من 6 ماه اول موفق نشدم ، سال اول موفق نشدم ، سال دوم هم ...اي خيلي موفق نش

بازدید : 558
11 زمان : 1399:2

برعكس خيليها كه تو آمريكا وارد نتورك ماركتينگ شدن و تو همون 6 ماه اول خيلي موفق شدن ، من 6 ماه اول موفق نشدم ، سال اول موفق نشدم ، سال دوم هم ...اي خيلي موفق نشدم ، سال سوم يواش يواش شروع كردم به موفق شدن .... ولي اتفاق مهمي كه تا سال سوم برام افتاد ، با اينكه پول زيادي نساخته بودم ، اما مغز و فكرم شروع كرد به عوض شدن ...احساساتم قوي تر شدن ، هي رفتم تو سمينارها و مردم رو ديدم.

اولين بار يادمه كه ميخواستم برم به سمينار ، تو شيكاگو بود ، من تو آتلانتا بودم ، وضع مالي ام اصلاً خوب نبود و همين خانم بهم زنگ زد كه اولين ميتينگ بزرگ ما تو شيكاگوئه و تو هم بايد بيايي و مثلاً اينقدر هم پول سمينار ميشه ....

ديدم يه 1500-1600 دلاري ميشه ، گفتم : من فكر نكنم بتونم بيام ، به من گفت : گوش كن ببين چي ميگم ، اگه ميخواهي تو اين بيزينس موفق باشي ، بايد coach able " " باشي ، يعني بايد خوب گوش كني و دانش آموز خوبي باشي ...

اگه كسي كه تو اين كار موفق شده و بهت ميگه بايد اين كار رو بكني ، بايد خوب گوش كني ... 2 تا انتخاب داري ، ميتوني دانش آموز خوبي باشي و موفق بشي ، ميتوني دانش آموز خوبي نباشي و موفق نشي ... گفتم : باشه ، دانش آموز خوبي ميشم ...

خلاصه يادمه تونستم برم شيكاگو ... كه حدود 4000 نفر اونجا بودن و من اون ته نشستم ....

ولي اون روزي كه تو شيكاگو تو سالن نشسته بودم ، يه سخنران خيلي خوبي داشت صحبت ميكرد ... كه با يه مهارتي داشت سخنراني ميكرد كه من تموم موهاي بدنم سيخ شد ... و اون اولين لحظه اي بود كه يه چيزي به من الهام شد و خيلي اين الهام برام روشن بود كه : تو بايد اين كار رو بكني تا آخر عمرت !

ولي دو چيز تو ذهنم بود ، اول اينكه بايد انگليسيمو خيلي خوبتر كنم تا بتونم سخنراني كنم و دوم اينكه بايد موفق بشم ...

خب ، فرض كن الان سخنگو هستم ، اما درباره چه موفقيتي ميخوام صحبت بكنم ؟! بايد موفق بشم تا بتونم بعداً درباره موفقيت خودم صحبت كنم و اينا ..

و اون لحظه بود كه اگر چه من قبلاً وارد اين كار شده بودم و امضاء داده بودم ، اما كارم ، كنارم بود ، من توش نبودم ، از نظر فكري و ظاهري و فيزيكي وارد شده بودم ، اما از لحاظ احساسي داخلش نبودم ، كنارش بودم ....

اون لحظه اي كه احساس كردم نتورك ماركتينگ ميتونه به من كمك كنه كه سخنگو بشم ، اون لحظه بود كه از نظر احساسي كاملاً وارد بيزينسم شدم و از اون زمان بود كه بيزينسم شروع كرد به عوض شدن ... سه سال بعد از ورودم به نتورك ماركتينگ ، از دانشگاه فارغ التحصيل شدم ، پدر و مادرم كلي خوشحال شده بودن كه : الهام دكتر شد ... واقعا ً ميخواستن بيان تو مطب من و زندگي كنن ، بابام ميخواست بياد درو ديوارها رو رنگ كنه ، ميخواست بياد در روي مريضهاي من باز كنه ، مامانم ميخواست بياد شيريني و باقلوا به همه تعارف كنه!

خلاصه ، گفتم بشينيد باهاتون كار دارم ... گفتم : ببينيد ، من تو اين 3 سالي كه تو نتورك ماركتينگ بودم ، ... يهو گفتن : ديگه حرف اين كار رو نزن لطفاً ! ديگه بسه ديگه .... گفتم : حالا گوش كنين ، من تو اين 3 سال يه چيزايي ياد گرفتم ، چيزايي كه تو دانشگاه ياد نگرفتم، چيزايي كه منو از لحاظ فكري ، احساسي و وجودي ، واقعاً تغييرم داده ... و با اينكه ميدونم پزشكي من ميتونه خيلي موفقيت برام بياره ...

با اينكه ميدونم ميتونم خيلي به مريضهام كمك كنم ، ولي تو وجودم احساس ميكنم نمي خوام پزشك بشم .... ( ا ه ه ه ه ه) ... چشماشون باز شد ... يعني چي؟

گفتم : تصميم گرفتم به جاي اينكه برم هر روز مطب و مريض ببينم ، ميخوام نتورك ماركتينگ full time كار كنم ... اونا جدي نگرفتن ... گفتم : ببينين ! من خيلي از شما ممنون هستم كه منو آوردين آمريكا ... دوستون دارم ، دستتونو ميبوسم ، ولي گوش كنين ... من يه زندگي دارم ، و ياد گرفتم با اينكه شما ميخواهيد از من محافظت بكنين و با اينكه شما ميدونين كه بهترين چيز براي من چيه ، ولي احساس ميكنم كه الان به اندازه كافي قوي شدم كه خودم ميدونم بهترن چيز براي من چيه و احساس ميكنم كه بهترين چيز براي من پزشكي نيست ميخوام نتورك ماركتينگ تمام وقت كار كنم.

خلاصه من رفتم و تمام وقت كار كردم يادمه اولين باري كه برگشتم و يه چك 5000 دلاري ماهانه رو ساخته بودم ، بهشون نشون دادم و گفتم : ببينين ، من 5000 دلار در ماه ساختم !

گفتن : الي ! 5000 دلار ؟؟!!! آخه منشي تو ميتونه 5000 دلار در ماه بسازه تو مطبت !! تو مگه ديوونه اي ؟!! ... ما فكر كرديم بهت افتخار ميكنيم ؟!! آخه چي شدي ؟!! .... گفتم : باشه ... برميگردم ... بعد از يه مدتي برگشتم و اولين چك 10000 دلاري رو بهشون نشون دادم ، گفتن : 10000 دلار الي ؟!! بعد نيست الي ! .... ولي تو دكتري !! آخه اين چيه ؟!! ... آخه ما فكر كرديم بهت افتخار ميكنيم ؟!! آخه چي شد ؟!! ... آخه ... تو كه ........!!!! تو كه گند زدي !!!

خلاصه گفتم برميگردم ... و يادمه اولي باري كه يه چك 20000 دلاري رو نشونشون دادم ، گفتن : الي ! راست ميگي ؟!! 20000 دلار؟! اين واقعاً ميتونه تو بانك نقد بشه ؟!! گفتم : آره ، مگه نديدين تا حالا!؟ گفتن : حالا بگو ببينيم ، چقدر درآمد داري تو اين كمپانيه ؟! گفتم : بابا ! محدوديت نداره كه ...

هر چقدر كار كنم ، ميتونم ... مثلاً مثل پزشكي كه نيست كه من ديگه تا يه حدي .. ديگه نتونم و وقت نداشته باشم كه مريض ببينم... خلاصه ...، 25 هزار در ماه ديدن ، 30 هزار در ماه ديدن ، تقريباً ديگه وقتي 35 هزار در ماه ديدن ، ... اون لحظه رو كامل يادمه ... انگار اصلاً 2 تا آدمه ديگه بودن ... گفتن : الهام ! الهي ما قربونت بريم !! تو چقدر زرنگي !!! تو اصلاً ‌اين مغزتو از كي گرفتي ؟!!!

خلاصه .... زندگي من شروع كرد به عوض شدن ... البته ميگم من تو 3 سال اول خيلي مشكلات داشتم ... ولي يه چيزي كه ياد گرفته بودم و خيلي كمكم كرد اين بود كه .... يعني"ترك نكن" ، " تسليم نشو " و بيشتر مردم تو نتورك ماركتينگ و در واقع در زندگي ، 1 اينچ قبل از موفقيت ترك ميكنن ، موقعي كه كار سخت ميشه ، درست 1 اينچ قبل از موفقيت ميگن : اين كه كار نميكنه و تركش ميكنن ...

و من اين رو شنيده بودم و هر وقت كه ناراحت و خسته ميشدم ، ميگفتم 1 اينچ ديگه مونده ، 1 اينچ ديگه مونده ... كه به حدي رسيد كه خيلي موفق شدم توي بيزينسم و بيشتر از 100 هزار نفر اكتيو و فعال كه مينيموم بين 150 تا 200 دلار تو ماه خريد ميكردن ، تو گروهم بودن ! و خيلي از لحاظ مالي زندگيم شروع كرد به خوب شدن و ... و يواش يواش منو ميبردن و ميگفتن : بيا داستانتو بگو و اينطوري ديدم سخنگويي من هم يواش يواش داره ورزيده ميشه ...

بذارين يه قضيه اي رو براتون بگم ، اينو براي اين ميگم كه ميدونم نتورك تو ايران خيلي جوونه و مطمئن هستم كه خيلي هاتون اين احساس رو داريد تو خانواده هاتون ... يادمه تقريباً 2 سال بعد از اينكه وارد نتورك ماركتينگ شده بودم ، يادمه پدرم رو برده بودم يه دكتر قلب ، كه قلبشو چك آپ كنه ... اون لحظه پدرم بهم گفت كه : ( اون هم چه جايي !!! تو دكتر قلب و در واقع روي زخمم نمك ريخت ..) بهم گفت : يه چيزي بهت بگم الهام ! من زنده يا مرده ، نميخوام به هيچ كس بگي كه نتورك ماركتينگ كار كردي !!

حالا من اون موقع هنوز موفق هم نبودم و اين مسئله خيلي برام سنگين بود و اون لحظه ، موقعي بود كه نزديك بود از نتورك ماركتينگ بيام بيرون ! آخه من پدرمو خيلي دوست دارم و پيش خودم احساس كردم كه : ول كن بابا !! ارزش نداره كه ... ولي باز اون احساس در من بود كه من فقط يه زندگي دارم و اونو همونطور كه دوست دارم ، ميخوام ادامه بدم و بنابراين باز هم دنبال كارم رفتم ... اينو ميگم ، چون چند سال پيش به پدر و مادرم گفتم : ديگه نميخواد كار كنين ، بسه ديگه ... بعد به مامانم گفتم : اگه از پسرم موقعي كه نيستم مواظبت كني ، موقعي كه من نيستم ، من 2-3 برابر حقوقت بهت ميدم ، گفت: باشه ... بعد به پدرم گفتم .... خلاصه .... من شروع كردم به خريد ساختمونهاي تجارتي ... بعد وقتي زنگ ميزدن كه مثلاً در شكسته يا فلان چيز خراب شده ، به پدرم ميگفتم : ميخواهي شما بري اين چيزها رو درست كني ؟ گفت : آره ، خيلي هم دوست دارم ، چرا كه نه ...

خلاصه ... بعد براش يه ماشين هامر نو خريدم ، حالا سوار هامرش ميشه ، هر كي زنگ ميزنه ، ميره كار ها رو انجام ميده و .... حالا بهم ميگه : قربونت بريم ، چه زندگي درست كردي !!! اين داستان رو خواستم بهتون بگم كه : توي نتورك ماركتينگ و تو هر بيزينسي ، آدم بايد بدونه كه وارد يه فشاري ميشه كه بايد تحمل كنه .... و بخصوص توي نتورك ماركتينگ بايد يه ماهيچه اي بسازي ... اين ماهيچه ، ماهيچه rejection"" هست ... ماهيچه " رد كردن و جواب نه شنيدن.... بايد تو هر بيزينسي و يخصوص در نتورك ماركتينگ ، اين ماهيچه خيلي بزرگ و گنده بشه ...

هر چقدر كه اجازه بدي ، اين ماهيچه گنده تر بشه ، قوي تر و موفق تر ميشي ... با هر " نه " كه شنيدم ، به خودم اجازه دادم كه اين " نه " مثل يه پله اي باشه كه روش قدم بذارم و بيام بالاتر ...

و خوبه كه براتون بگم ، 60 سال پيش وقتي نتورك ماركتينگ تو آمريكا شروع شد ، خيلي ها كه اون موقع شروع كردن و با مسائل خيلي زيادي دست و پنجه نرم كردن و با نتورك ماركتينگ باقي موندن – كه نتورك اون موقع هاي آمريكا مثل نتورك ماركتينگ الان در ايران مي مونه – اونهايي كه دوام آوردن و quit نكردن ، الان واقعاً جزيره هاي خودشونو دارن و از لحاظ مالي به يه حدي رسيدن كه ديگه دارن خدمتهاي مالي خيلي بزرگي به جامعه و دنيا ميكنن ، اينو ميگم ، چون ميدونم كه خيلي از مسائل تو ايران جديد هست و مسائل زيادي داريد و مردم هنوز عادت ندارند – البته تو آمريكا هم هنوز مردم عادت ندارند و شايد تو آمريكا خيلي بايد قوي تر باشي.

در سايت atamlm.ir همراه ما باشيد.

برعكس خيليها كه تو آمريكا وارد نتورك ماركتينگ شدن و تو همون 6 ماه اول خيلي موفق شدن ، من 6 ماه اول موفق نشدم ، سال اول موفق نشدم ، سال دوم هم ...اي خيلي موفق نشدم ، سال سوم يواش يواش شروع كردم به موفق شدن .... ولي اتفاق مهمي كه تا سال سوم برام افتاد ، با اينكه پول زيادي نساخته بودم ، اما مغز و فكرم شروع كرد به عوض شدن ...احساساتم قوي تر شدن ، هي رفتم تو سمينارها و مردم رو ديدم.

اولين بار يادمه كه ميخواستم برم به سمينار ، تو شيكاگو بود ، من تو آتلانتا بودم ، وضع مالي ام اصلاً خوب نبود و همين خانم بهم زنگ زد كه اولين ميتينگ بزرگ ما تو شيكاگوئه و تو هم بايد بيايي و مثلاً اينقدر هم پول سمينار ميشه ....

ديدم يه 1500-1600 دلاري ميشه ، گفتم : من فكر نكنم بتونم بيام ، به من گفت : گوش كن ببين چي ميگم ، اگه ميخواهي تو اين بيزينس موفق باشي ، بايد coach able " " باشي ، يعني بايد خوب گوش كني و دانش آموز خوبي باشي ...

اگه كسي كه تو اين كار موفق شده و بهت ميگه بايد اين كار رو بكني ، بايد خوب گوش كني ... 2 تا انتخاب داري ، ميتوني دانش آموز خوبي باشي و موفق بشي ، ميتوني دانش آموز خوبي نباشي و موفق نشي ... گفتم : باشه ، دانش آموز خوبي ميشم ...

خلاصه يادمه تونستم برم شيكاگو ... كه حدود 4000 نفر اونجا بودن و من اون ته نشستم ....

ولي اون روزي كه تو شيكاگو تو سالن نشسته بودم ، يه سخنران خيلي خوبي داشت صحبت ميكرد ... كه با يه مهارتي داشت سخنراني ميكرد كه من تموم موهاي بدنم سيخ شد ... و اون اولين لحظه اي بود كه يه چيزي به من الهام شد و خيلي اين الهام برام روشن بود كه : تو بايد اين كار رو بكني تا آخر عمرت !

ولي دو چيز تو ذهنم بود ، اول اينكه بايد انگليسيمو خيلي خوبتر كنم تا بتونم سخنراني كنم و دوم اينكه بايد موفق بشم ...

خب ، فرض كن الان سخنگو هستم ، اما درباره چه موفقيتي ميخوام صحبت بكنم ؟! بايد موفق بشم تا بتونم بعداً درباره موفقيت خودم صحبت كنم و اينا ..

و اون لحظه بود كه اگر چه من قبلاً وارد اين كار شده بودم و امضاء داده بودم ، اما كارم ، كنارم بود ، من توش نبودم ، از نظر فكري و ظاهري و فيزيكي وارد شده بودم ، اما از لحاظ احساسي داخلش نبودم ، كنارش بودم ....

اون لحظه اي كه احساس كردم نتورك ماركتينگ ميتونه به من كمك كنه كه سخنگو بشم ، اون لحظه بود كه از نظر احساسي كاملاً وارد بيزينسم شدم و از اون زمان بود كه بيزينسم شروع كرد به عوض شدن ... سه سال بعد از ورودم به نتورك ماركتينگ ، از دانشگاه فارغ التحصيل شدم ، پدر و مادرم كلي خوشحال شده بودن كه : الهام دكتر شد ... واقعا ً ميخواستن بيان تو مطب من و زندگي كنن ، بابام ميخواست بياد درو ديوارها رو رنگ كنه ، ميخواست بياد در روي مريضهاي من باز كنه ، مامانم ميخواست بياد شيريني و باقلوا به همه تعارف كنه!

خلاصه ، گفتم بشينيد باهاتون كار دارم ... گفتم : ببينيد ، من تو اين 3 سالي كه تو نتورك ماركتينگ بودم ، ... يهو گفتن : ديگه حرف اين كار رو نزن لطفاً ! ديگه بسه ديگه .... گفتم : حالا گوش كنين ، من تو اين 3 سال يه چيزايي ياد گرفتم ، چيزايي كه تو دانشگاه ياد نگرفتم، چيزايي كه منو از لحاظ فكري ، احساسي و وجودي ، واقعاً تغييرم داده ... و با اينكه ميدونم پزشكي من ميتونه خيلي موفقيت برام بياره ...

با اينكه ميدونم ميتونم خيلي به مريضهام كمك كنم ، ولي تو وجودم احساس ميكنم نمي خوام پزشك بشم .... ( ا ه ه ه ه ه) ... چشماشون باز شد ... يعني چي؟

گفتم : تصميم گرفتم به جاي اينكه برم هر روز مطب و مريض ببينم ، ميخوام نتورك ماركتينگ full time كار كنم ... اونا جدي نگرفتن ... گفتم : ببينين ! من خيلي از شما ممنون هستم كه منو آوردين آمريكا ... دوستون دارم ، دستتونو ميبوسم ، ولي گوش كنين ... من يه زندگي دارم ، و ياد گرفتم با اينكه شما ميخواهيد از من محافظت بكنين و با اينكه شما ميدونين كه بهترين چيز براي من چيه ، ولي احساس ميكنم كه الان به اندازه كافي قوي شدم كه خودم ميدونم بهترن چيز براي من چيه و احساس ميكنم كه بهترين چيز براي من پزشكي نيست ميخوام نتورك ماركتينگ تمام وقت كار كنم.

خلاصه من رفتم و تمام وقت كار كردم يادمه اولين باري كه برگشتم و يه چك 5000 دلاري ماهانه رو ساخته بودم ، بهشون نشون دادم و گفتم : ببينين ، من 5000 دلار در ماه ساختم !

گفتن : الي ! 5000 دلار ؟؟!!! آخه منشي تو ميتونه 5000 دلار در ماه بسازه تو مطبت !! تو مگه ديوونه اي ؟!! ... ما فكر كرديم بهت افتخار ميكنيم ؟!! آخه چي شدي ؟!! .... گفتم : باشه ... برميگردم ... بعد از يه مدتي برگشتم و اولين چك 10000 دلاري رو بهشون نشون دادم ، گفتن : 10000 دلار الي ؟!! بعد نيست الي ! .... ولي تو دكتري !! آخه اين چيه ؟!! ... آخه ما فكر كرديم بهت افتخار ميكنيم ؟!! آخه چي شد ؟!! ... آخه ... تو كه ........!!!! تو كه گند زدي !!!

خلاصه گفتم برميگردم ... و يادمه اولي باري كه يه چك 20000 دلاري رو نشونشون دادم ، گفتن : الي ! راست ميگي ؟!! 20000 دلار؟! اين واقعاً ميتونه تو بانك نقد بشه ؟!! گفتم : آره ، مگه نديدين تا حالا!؟ گفتن : حالا بگو ببينيم ، چقدر درآمد داري تو اين كمپانيه ؟! گفتم : بابا ! محدوديت نداره كه ...

هر چقدر كار كنم ، ميتونم ... مثلاً مثل پزشكي كه نيست كه من ديگه تا يه حدي .. ديگه نتونم و وقت نداشته باشم كه مريض ببينم... خلاصه ...، 25 هزار در ماه ديدن ، 30 هزار در ماه ديدن ، تقريباً ديگه وقتي 35 هزار در ماه ديدن ، ... اون لحظه رو كامل يادمه ... انگار اصلاً 2 تا آدمه ديگه بودن ... گفتن : الهام ! الهي ما قربونت بريم !! تو چقدر زرنگي !!! تو اصلاً ‌اين مغزتو از كي گرفتي ؟!!!

خلاصه .... زندگي من شروع كرد به عوض شدن ... البته ميگم من تو 3 سال اول خيلي مشكلات داشتم ... ولي يه چيزي كه ياد گرفته بودم و خيلي كمكم كرد اين بود كه .... يعني"ترك نكن" ، " تسليم نشو " و بيشتر مردم تو نتورك ماركتينگ و در واقع در زندگي ، 1 اينچ قبل از موفقيت ترك ميكنن ، موقعي كه كار سخت ميشه ، درست 1 اينچ قبل از موفقيت ميگن : اين كه كار نميكنه و تركش ميكنن ...

و من اين رو شنيده بودم و هر وقت كه ناراحت و خسته ميشدم ، ميگفتم 1 اينچ ديگه مونده ، 1 اينچ ديگه مونده ... كه به حدي رسيد كه خيلي موفق شدم توي بيزينسم و بيشتر از 100 هزار نفر اكتيو و فعال كه مينيموم بين 150 تا 200 دلار تو ماه خريد ميكردن ، تو گروهم بودن ! و خيلي از لحاظ مالي زندگيم شروع كرد به خوب شدن و ... و يواش يواش منو ميبردن و ميگفتن : بيا داستانتو بگو و اينطوري ديدم سخنگويي من هم يواش يواش داره ورزيده ميشه ...

بذارين يه قضيه اي رو براتون بگم ، اينو براي اين ميگم كه ميدونم نتورك تو ايران خيلي جوونه و مطمئن هستم كه خيلي هاتون اين احساس رو داريد تو خانواده هاتون ... يادمه تقريباً 2 سال بعد از اينكه وارد نتورك ماركتينگ شده بودم ، يادمه پدرم رو برده بودم يه دكتر قلب ، كه قلبشو چك آپ كنه ... اون لحظه پدرم بهم گفت كه : ( اون هم چه جايي !!! تو دكتر قلب و در واقع روي زخمم نمك ريخت ..) بهم گفت : يه چيزي بهت بگم الهام ! من زنده يا مرده ، نميخوام به هيچ كس بگي كه نتورك ماركتينگ كار كردي !!

حالا من اون موقع هنوز موفق هم نبودم و اين مسئله خيلي برام سنگين بود و اون لحظه ، موقعي بود كه نزديك بود از نتورك ماركتينگ بيام بيرون ! آخه من پدرمو خيلي دوست دارم و پيش خودم احساس كردم كه : ول كن بابا !! ارزش نداره كه ... ولي باز اون احساس در من بود كه من فقط يه زندگي دارم و اونو همونطور كه دوست دارم ، ميخوام ادامه بدم و بنابراين باز هم دنبال كارم رفتم ... اينو ميگم ، چون چند سال پيش به پدر و مادرم گفتم : ديگه نميخواد كار كنين ، بسه ديگه ... بعد به مامانم گفتم : اگه از پسرم موقعي كه نيستم مواظبت كني ، موقعي كه من نيستم ، من 2-3 برابر حقوقت بهت ميدم ، گفت: باشه ... بعد به پدرم گفتم .... خلاصه .... من شروع كردم به خريد ساختمونهاي تجارتي ... بعد وقتي زنگ ميزدن كه مثلاً در شكسته يا فلان چيز خراب شده ، به پدرم ميگفتم : ميخواهي شما بري اين چيزها رو درست كني ؟ گفت : آره ، خيلي هم دوست دارم ، چرا كه نه ...

خلاصه ... بعد براش يه ماشين هامر نو خريدم ، حالا سوار هامرش ميشه ، هر كي زنگ ميزنه ، ميره كار ها رو انجام ميده و .... حالا بهم ميگه : قربونت بريم ، چه زندگي درست كردي !!! اين داستان رو خواستم بهتون بگم كه : توي نتورك ماركتينگ و تو هر بيزينسي ، آدم بايد بدونه كه وارد يه فشاري ميشه كه بايد تحمل كنه .... و بخصوص توي نتورك ماركتينگ بايد يه ماهيچه اي بسازي ... اين ماهيچه ، ماهيچه rejection"" هست ... ماهيچه " رد كردن و جواب نه شنيدن.... بايد تو هر بيزينسي و يخصوص در نتورك ماركتينگ ، اين ماهيچه خيلي بزرگ و گنده بشه ...

هر چقدر كه اجازه بدي ، اين ماهيچه گنده تر بشه ، قوي تر و موفق تر ميشي ... با هر " نه " كه شنيدم ، به خودم اجازه دادم كه اين " نه " مثل يه پله اي باشه كه روش قدم بذارم و بيام بالاتر ...

و خوبه كه براتون بگم ، 60 سال پيش وقتي نتورك ماركتينگ تو آمريكا شروع شد ، خيلي ها كه اون موقع شروع كردن و با مسائل خيلي زيادي دست و پنجه نرم كردن و با نتورك ماركتينگ باقي موندن – كه نتورك اون موقع هاي آمريكا مثل نتورك ماركتينگ الان در ايران مي مونه – اونهايي كه دوام آوردن و quit نكردن ، الان واقعاً جزيره هاي خودشونو دارن و از لحاظ مالي به يه حدي رسيدن كه ديگه دارن خدمتهاي مالي خيلي بزرگي به جامعه و دنيا ميكنن ، اينو ميگم ، چون ميدونم كه خيلي از مسائل تو ايران جديد هست و مسائل زيادي داريد و مردم هنوز عادت ندارند – البته تو آمريكا هم هنوز مردم عادت ندارند و شايد تو آمريكا خيلي بايد قوي تر باشي.

در سايت atamlm.ir همراه ما باشيد.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 12

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 75
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 126
  • بازدید ماه : 196
  • بازدید سال : 1348
  • بازدید کلی : 62117
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی